انجام رسانند. با شوق و شعف اين بنا را از پي تا سقف ساختم. شمارة اطاقهاي آن را بيش از آن كردم كه پيشتر بود، و آن را باشكوه بنا كردم. بربالاي آن تيرهاي ضخيمي از چوب ارز كه در سيرارا و لبنان مي‌رويد نهادم، و درهاي ساخته شدة از چوب خوشبوي لياروي آن را با پوششي از مس پوشاندم… برگرداگرد آن همه گونه درخت… و درختان ميوة گوناگون كاشتم. در آن هنگام كه ساختمان را به پايان رسانيدم، قربانيهاي مجللي براي خدايان و پروردگاران خويش كردم، و آن را با كمال سرور و شادي به آنان تقديم داشتم و در زير چتر باشكوهي به درون آن گام نهادم.

v- پايان كار آشور

آخرين روزهاي يك شاه- علل انقراض آشور- سقوط نينوا

با همة آنچه گفتيم، «شاه بزرگ، شاه مقتدر، شاه عالم، شاه آشور» در روزهاي آخر زندگي از بخت بد خويش مي‌ناليد. آخرين لوحي كه از وي به ميراث به ما رسيده، بار ديگر مسائلي را كه در كتابهاي سفر جامعه و كتاب ايوب مورد بحث قرار مي‌گيرد، به نظر ما مي‌رساند:

من به خدا و انسان، و به مرده و زنده نيكي كردم. چرا بيماري و بدبختي بر من چيره شده؟ من از فرو نشاندن آتش فتنه در كشور، و پايان دادن به كشمكشهاي خانوادگي ناتوانم؛ دسيسه‌ها و افتضاحات پيوسته بر من فشار مي‌آورد و ماية پريشاني خاطر است. بيماري جان و تن، پشت مرا دو تا كرده و من، كه از شدت بدبختي فرياد مي‌زنم، روزهاي خود را به پايان مي‌رسانم. در روز خداي شهر و روز جشن، خود را بدبخت و بيچاره حس مي‌كنم؛ مرگ چنگال خويش را در من فرو كرده و مرا از پاي در مي‌آورد؛ روز و شب از بخت خويش مي‌نالم و زاري مي‌كنم و درد مي‌كشم: «اي خداي من! بر انسان رحمت كن و چنان بخواه كه اگر بيدين هم باشد بتواند نور تور را ببيند!

ما نمي‌دانيم كه آسورباني‌پال چگونه از اين دنيا رفته است. داستاني كه بايرون به صورت