مردانش بسوس، قاتل داريوش، را دستگير كردند. اسكندر ناگهان انتقامجوي شاه شاهان شد. دستور داد او را آن قدر شلاق زدند كه مشرف به مرگ شد، سپس گوش و دماغش را بريدند و به اكباتانا فرستادندش. در آنجا فرمان داد يك دست و يك پايش را به يك درخت و يك دست و پاي ديگرش را به درخت ديگري بستند و سپس درختها را رها كردند، و بدين ترتيب بدنش را شقه كرد. اسكندر هر چه از يونان دورتر ميشد خصايص يوناني خود را از دست ميداد و تبديل به مستبدي ظالم و وحشي ميشد.
در سال 327، از ارتفاعات هيمالايا گذشته، وارد هندوستان شد. خودپسندي توام با كنجكاوي او را به آن مناطق دوردست ميكشاند. سردارانش او را منع ميكردند و سربازانش با بيميلي از او اطاعت مينمودند.
پس از عبور از رود سند، پوروس شاه را شكست داده، اعلام كرد كه تا رود گنگ خواهد تاخت، ولي سربازانش ديگر پيشتر نرفتند. اسكندر التماس كرد و سه روز تمام با سربازانش قهر كرد و از چادر خارج نشد، ولي سربازان ديگر خسته شده بودند. ناچار خشمگين و دل آزرده برگشت و رو به جنوب نهاد و از ميان قبايل دشمن با چنان دليري عبور كرد كه سربازانش از اينكه نتوانسته بودند روياهاي او را جامه عمل بپوشند ميگريستند. وي اولين كسي بود كه از ديوارهاي شهر ماليا به شهر پريد. پس از او دو نفر ديگر نيز به همين ترتيب وارد شهر شدند كه نردبان شكست و هر سه ميان دشمن تنها ماندند. اسكندر به تنهايي آنقدر جنگيد تا از درد زخمهايش از پا در آمد. در اين هنگام سربازانش وارد شده بودند و يكي پس از ديگري جانشان را براي حفظ پادشاه خود از دست ميدادند. وقتي جنگ به انتها رسيد، بدن نيمه جانش را به چادرش بردند و در راه هر كه به او ميرسيد لباسش را بوسه ميداد. پس از سه ماه بيماري، به راهپيمايي خود ادامه داده، رود سند را پشت سر گذاشت و بالاخره به اقيانوس هند رسيد. در آنجا قسمتي از نيروهاي خود را از راه آب به فرماندهي نئارخوس مراجعت داد. نئارخوس با مهارت كامل نيروها را در آبهاي ناشناس به مقصد رساند. اسكندر بقيه سربازان را شخصا در امتداد سواحل هندوستان و از ميان صحراي بلوچستان عبور داد. مشقاتي كه سربازانش در اين راه متحمل شدند با آنچه سربازان ناپلئون در مراجعت از مسكو ديدند برابري ميكند. گرما هزاران نفر و تشنگي هزاران نفر ديگر را هلاك كرد. اندك آبي يافتند. آن را نزد اسكندر آوردند، ولي وي عمدا آن را به زمين ريخت. وقتي بقاياي لشكريانش به شوش رسيدند، بيش از ده هزار نفر تلف شده بودند، و خود اسكندر نيز نيمي از عقل خود را از دست داده بود.
iii - مرگ يك خدا
اسكندر تاكنون 9 سال در آسيا به سر برده بود. تغييراتي كه فتوحات او در اين قاره به وجود آورده بود كمتر از تغييراتي بود كه تمدن و رسوم آسياييها در او ايجاد كرده بود.
ساير بخش ها : | تاريخ تمدن باستان | دانلود کتاب هاي تاريخيpdf | چهره هاي ماندگار مشاهير جهان | تاريخ العصر القديم للحضارة العالم و الثقافات | ثبت لينک رايگان | دايرکتوري سايت ايراني | لينکدوني | اساطير افسانه باستان | انجمن تاريخ ما | Eski antic calture uygl?k | ancient history civilization | دکتر علي شريعتي | ايران باستان | مصر باستان | تاريخ يونان باستان | اهرام مصر باستان | ancient Egypt History | ancient Egypt photo | ancient pyramids | ancient mesopotamia | ancient تاريخ | ancient Egypt pyramids