ميشود برطرف ساخت.))

iii - مصالحه رواقيون

چون تعدادي روزافزون از پيروان اپيكور فلسفه او را پيروي از لذات شخصي تفسير ميكردند، مسئله اساسي علم الاخلاق يعني زندگي خوب چيست حل نشده بلكه به صورت تازهاي درآمده بود و آن اينكه چطور ميتوان طبع (لذت طلب) افراد را با پرهيزگاري لازم براي گروه يا نژاد آشتي داد و چگونه ميتوان اعضاي يك اجتماع را يا از روي انگيزش، يا ترس وادار به كف نفس و از خودگذشتگي، كه لازمه ادامه حيات اجتماعي است، نمود مذهب قديم ديگر قادر به انجام اين كار نبود. و نيز كشور شهرها ديگر مردمان را به از خودگذشتگي برنميانگيختند. مردم روشنفكر يونان از مذهب رو گردانده، متوجه فلسفه شدند، و براي تسلي يافتن يا راهنمايي در بحرانها به دامن فلاسفه آويختند; از فلسفه انتظار داشتند كه عقايدي دنيايي عرضه كند كه به خلقت انساني در عرصه وجود معنا و ارزش بخشد تا بشر بتواند بدون وحشت به مرگ مسلم بنگرد. فلسفه رواقيون آخرين كوششي است كه دنياي باستان در راه يافتن علم الاخلاق طبيعي نموده است. زنون يك بار ديگر كوشيد تا وظيفهاي را كه افلاطون در آن شكست خورده بود به انجام رساند.

زنون اهل كيتيون قبرس بود. ساكنان شهر قسمتي فنيقي و اغلب يوناني بودند; زنون را گاهي فنيقي و گاهي مصري خواندهاند. آنچه مسلم است وي از والديني يوناني و سامي بوده است. آپولونيوس صوري او را مردي لاغر، دراز، و سيه چرده توصيف كرده كه سرش به يك طرف متمايل بوده و ساقهاي ضعيفي داشته است; و آفروديته، با وجودي كه هفايستوس از او زيباتر نبود، حتما او را به آتنه تسليم ميكرد. چون دز زندگي آلودگيهايي نداشت، در اول كار تجارت خود ثروت زيادي اندوخت، و گويند چون براي اولين بار به آتن وارد شد بيش از هزار تالنت پول نقد داشت. طبق گفته ديوجانس لائرتيوس، كشتي مال التجاره او در سواحل آتيك غرق شد و وي ثروت خود را از دست داده تهيدست و بينوا بار ديگر وارد آتن شد (314). روزي كه كنار پيشخوان كتابفروشي نشسته بود، شروع به خواندن ممورابيليا، اثر گزنوفون، نمود، و از همانجا تحت تاثير شخصيت سقراط قرار گرفت. پرسيد: ((اين مردان را امروز كجا ميتوان يافت)) در همان لحظه كراتس، فيلسوف كلبي، از آنجا ميگذشت; كتابفروش به او گفت: ((به دنبال آن مرد برو.)) زنون در سي سالگي در مدرسه كراتس نامنويسي كرد، و از اينكه فلسفه را كشف كرده است مسرور شد.

در اين باره ميگويد: ((وقتي كشتيم غرق شد سفر خجستهاي كردم.)) كراتس كه از اهالي تب بود، ثروت سيصد تالنتي خود را به همشهريانش بخشيده، زندگي مرتاضي درويشان كلبي را پذيرفته بود، شهوتراني رايج عصر خود را مطرود